گاهی وقتا فکر میکنم آخرین آدم دنیا منم. اونقدر آخری که حتی خدا هم نگام نکنه. میگی هیچوقت دیگه این حرفو نزنم، اما قد دنیا دلم گرفته دلبر. میدونم تو معجزه ای. میدونم بدبخت ترین نیستم قطعا. حتی میدونم شاید خدا قهر کنه و ناراحت تر از اینی که هستم بشم. اما دلم گرفته و گاهی برای تو و خدامون میخوام غر بزنم شاید که ساکتم و خیره به بیرون. و تو چقد خوبی دلبر. چقد امنی. چقد عاشقی مگه که هر وقت دلم میخواد بدقلق میشم تو خسته نمیشی؟ + من راضی عم.
گاهی وقتا سرمو بالا میگیرم و نمیدونم چطوری ازت تشکر کنم. مرسی بابت این قلب آروم. مرسی حتی به خاطر سختی هایی که میدی و بزرگترم میکنی. گاهی حس میکنم از اینهمه دوست داشتنت، نه فقط لبام که حتی قلبمم داره میخنده (: تو خیلی خدایی. صبورترین و صبورترین و صبور ترین خدای دنیایی. حالا میدونم همه شبایی که تا صبح گریه میکردم، بغلم میکردی و لبخند میزدی. تو میدونی بی قراری دل آدمات یه جایی تموم میشه که اینهمه صبوری نه؟ تو میدونی کی معجزه کنی.
دقیقا همین الان، میتونم ساعتها واسه رفتن ازون بیمارستان گریه کنم. دلم واسه همه چی تنگه لعنتی. حتی واسه اون مدلی که لباسامو توی کمد رختکن آویزون میکردم. واسه کمدم. واسه کمد مشترک من و تو آبجی زهرا. دلم میخواد برگردم. برگردم به شیفتای سنگین همون جا و همون آدما. دلتنگترینم قطعا. بعد مدتها یه بغض سنگین داره گلومو خفه میکنه و باید اینقدر مشت بزنم روی سینم تا قلبم آروم بگیره. خیلی وقتا از خودم میپرسم چی شد لیلا؟ چی شد که همه چی عوض شد؟ انگار
بهم میگه تو از بچگی دنبال چیزایی که همه واسش میمیرن نبودی، ولی همه اونارو خیلی راحت به دست آوردی. و میدونم راست میگه. اما در عوض، چیزای عجیبی خواستم که برای خواستنشون مسخره شدم و خیلی وقتا نرسیدن بهشون برام خیلی دردناک بود میخوام بدونی استخدام شدن آرزوی همیشه من نبود. اونقدر آرزوم نبود که اگه قدرت داشتم جلوی آدمای اطرافم بایستم، شاید یهو ردش هم میکردم. اما استخدامی آرزوی همیشه خیلیاس. و نیاز الانِ من.
دارم به آرزوی بچگیم فکر میکنم. به پرستار شدن توی میدون جنگ. به یه کار مفید کردن. به وقتی که لباسمو میپوشم و میرم تو دلِ دلِ مریضا. آدمایی که حتی خانواده هاشون از ترس بهشون سر نمیزنن. که حتی گاهی جواب تلفنشونو نمیدن که نکنه مجبور بشن بیان بیمارستان و این غم انگیزترین حالت غمگین شدنه. ناجوانمردانه ترین حالت طرد شدنه. دارم فکر میکنم به رحمی که حتی همکارت بهت نداره. به آدمی که خیلی راحت نمیاد شیفت و کارشو میندازه گردن یکی دیگه.
فشار کاری ینی تو همین پنجتا شیفت سه کیلو وزنم کم میشه. ینی هر روز صبح دلم میخواد گریه کنم از خستگی ولی دائم به خودم شعار میدم آره من دختر قوی هستم. از پس همه چی بر میام. اما دارم پامو از درد تو خیابون میکشم و راه میرم و خبر نداری. نمیدونم خوبم یا نه اما میدونم این محالترین چیزی بود که واسه زندگیم میخواستم و حالا درگیرشم. خدایا میشه فقط تا همین جا باشه؟ آزمون استخدامی هم قبول نشدم. خب که چی؟ میگه تو واقعا ناراحت نیسدی قبول نشدی؟! میگم اگه مهم بود
این منم. حالا بعد از گذشت همه این روزها میتوانم چشمهام راببندم و به خودم بگویم آرامم. خوب میدانم هرچقدر هم که بگذرد این نقطه سیاهی که روی قلبم مانده پاک نمیشود. میشود آرام باشی و احساس خوشبختی کنی اما همزمان دلت از روزهای گذشته سخت بغض کند نه؟ آرامم. با همه درد هایم کنار آمده ام. برای همه آرزوهایم سخت گریسته ام. دختر مردم پسندی شده ام. خودم نیستم اما کسی هستم که میخواستند باشم. و. و خدا را شکر که آرامم.
میخواهم از تو دست بکشم اما یادم می آید آن شب که دیر آمده بودی، آنقدر نازم را کشیدی تا بخندم بعد جوری که انگار کشف مهمی کرده باشی، با ذوق پرسیدی: خندیدی؟ آری خندیده بودم میدانستم خسته ای و برای خنداندن من مانده ای میدانستم تا از دلم در نیاوری از پیشم نمیروی میدانستم صدایت را از من دریغ نمیکنی همه اینها را میدانستم و میتوانستم نخندم؟ هزار بار گفتی دوستت دارم یادم می آید و بی صدا گریه ام میگیرد
گاهی وقتا زندگی یه جوری گره میخوره،که فکر میکنم تنها راه باز شدنش نبودن منه. اما میدونی؟ نمیخوام به گذشته برگردم. نمیخوام حتی مثل همه آدما، به حس ناب بچگی برگردم. میترسم برگردم و اینبار راهی که انتخاب میکنم تو رو نداشته باشه. گاهی فکر میکنم تنها راه باز شدن این گره، نبودن منه. اما نمیخوام برگردم و جوری زندگی کنم که گرهی نباشه. که تو نباشی. + دیگه آخراشه. + دی ۹۷

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

فنی و مهندسی خرید تی شرت لباس بلوز هاوایی دخترانه زنانه مردانه 2019 آپشن خودرو | دنیای آپشن بچینگ ...پیونگ ... بلوک زن ...آسفالت گروه فنی و کاردانش کامپیوتر مبارکه