دقیقا همین الان، میتونم ساعتها واسه رفتن ازون بیمارستان گریه کنم. دلم واسه همه چی تنگه لعنتی. حتی واسه اون مدلی که لباسامو توی کمد رختکن آویزون میکردم. واسه کمدم. واسه کمد مشترک من و تو آبجی زهرا. دلم میخواد برگردم. برگردم به شیفتای سنگین همون جا و همون آدما. دلتنگترینم قطعا. بعد مدتها یه بغض سنگین داره گلومو خفه میکنه و باید اینقدر مشت بزنم روی سینم تا قلبم آروم بگیره. خیلی وقتا از خودم میپرسم چی شد لیلا؟ چی شد که همه چی عوض شد؟ انگار واسه منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آمد دانلود | دانلود آهنگ و فیلم ارزان کده داستانکده پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان فروشگاه News exo نون آور *پژوهشکده دانشجو بازار*